۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه

هنر آلترناتیو سازی با اعلیحضرت



نه، کلا انگار از دم ملتی فضایی هستیم. بی خود نیست که همین الان هم که مردم نون شب شون رو به زور در میآرن، تو مملکت یه پالایشگاه  یه مجتمع پتروشیمی درست حسابی سی سال آزگار راه نیافتاده، حکومت فعلا موجود از جیب ملت موشک از فلان کارچاق کن میخره تا  کپسول به فضا پرتاب کنه.
در دیگر عوالم هم انگار همین جوری ایم. اخیرا، دم عید، صدای آمریکا که زیر مجموعه وزارت امور خارجه آمریکا است و هدف اساسی ش حال دادن به ما، تو دوتا برنامه ی متوالی آقای رضا پهلوی را آورد نشووند تا از خلال پرسش های سوپر هوشمندانه ی مجریان گرامی راضی‌شون کنه با دیگر دوستان رهبری کنن تا مملکت یه سامونی بگیره، تو برنامه بعدی، "کامی" (اعلیحضرت گفتند نه من) که آقای پهلوی  باهاش گل میگه گل میشنوه، کامی، که از پایین همین کوه که پشت این نوشته هست، پاشده رفته واشنگتن، این مجری نازنین که نمی دونه همشهری همین بابایی هستش که این طرح بغل دستی رو کشیده، بر می داره متهورانه درباره ی رولزرویس پادشاه سی سال قبل در کاخ فلان آباد کلی روشنگری می کند. خلاصه، روز بعدش در این سایت و آن سایت غوغا برپاست، ملت آلترناتیو می سازند در فضای مجازی بالاترین و آزادگی، دست مریزاد می گن به این همه بی باکی شاهزاده  و خون دل می خورن که چارتا پاپاسی ناقابل ابوی آقای پهلوی گیر حقوقی داره اینور اونور دنیا. اینا همش مسئله عاجل مردمه دیگه. همش که نمی شه تخمه شکوند.
خلاصه، پیش نهاد دوستان اینست که خب حالا که اون انقلاب لعنتی بد بود و ما هم همه حواسمون جمع و ختم کار، پس چطوره  که یه لشکر دولت موقت با شراکت اعلیحضرت بیرقش را بکوبد بر فرق تاریخ خونین این کشور داغان، جان خسته، جنگ دیده و احمدی نژاد کشیده.

افسوس و افسوس!
دیواری که صد ساله داریم سرمون رو بهش می کوبیم این جوری خراب نمی شه.

یه اعليحضرت با شصت میلیون ارث پدری و هزار تا دولت موقت تو صدای آمریکا آلترناتیو نیست. چرا نیست؟ چون کسی که این جوری آلترناتیو می شه، برنده ی بازی ای هست که ما آدمای معمولی توش بازنده ایم. باور کنید ما آس و پاس های جهان سومی بد جور بازنده ایم. هفتاد میلیون آدم و کرور کرور تیمسار بازنشسته و این برادرای ارزشی حالا چه خشن چه رحیم یه طرف، اون طرف چار تا چاه نفت، سر هم رو می خوریم، رحم به جان و مال و ناموس و تاریخ این خاک و مردمش هم نمی کنیم. دمکراسی کجا بود نازنین!

 می خواهی بزرگی مردم ایران را ببینی، می خواهی سکولاریسم و دمکراسی داشته باشی، پاشو کاری کن، به قول کسی یا هیچ کس پاشو انجام وظیفه کن، آگاهی بده به دوست و آشنا راجب همین سکولاریسم. این در عمل یعنی چی. برو چلم محمد مختاری، حق اون جوون رو از ظالما بگیر، به عدالت اجتماعی فکر کن، واسش تلاش کن، برو با این ملت که صبح تا شب سی سال آزگار دارن تو کارخونه ها و کارگا ها کار می کنن و یک شُون گرو دو شونه یاد بگیر چه جوری پاشیم همه به سه برسیم تا بازی بشه، یه بازی جدی برای یه روز بهتر.

دمکراسی چیز دیگری نیست به جز همین کارها، همین همیاری های ساده و با همدیگه برای چیزای زمینی، برای آزادی بیان و اجتماع و کار و مسکن و مدرسه ی مناسب واسه ی همه ی آدما. دمکراسی که حرفای قشنگ برای تو ویترین چیدن نیست. دمکراسی زحمت داره. وگرنه با شازده های سوپر مردمی و مانکن های تاپ  فتومدل های "معروف در جهان" "شخصیت بزرگ سال" که تو سایت های آزادگان ایرانی راه به راه بهترین لینک ها می شن، داریم یه کار می کنیم: واسه دل خودمون چاخان می بافیم. می بافیم و دیگران سودش را می برند.
پس، نصف حرفات درست نصف حرفای من هم به گمانت نیمه درست، اما دست همیاری بده تا دیوار رو خراب کنیم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر